ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
با نام خدای حسابگر،حسابدار آسمان و زمین
خدایی که ذخیره ای برای مطالباتش ندارد
نه سهامی است و نه تضامنی ، هیچ شرکتی با کسی ندارد
تداومش فرضی نیست
حسابداری تورمی ندارد چون در نظرش ارزش ها یکسان است
حسابداران گرامی :
روزتون مبارک ، ترازتون همیشه موزون ، دلتون شاد
سلام ببخشید امروز نبودن امروز نتم قطع شد برای همین وب رو عدم انتشار زدم....
اومدی در خدمتم....
ممنون بهم سر زدی وحید جان
دلم از عشق لبریز است ولی معشوق خونریز است
دلم از عشق او خون است چون مجنون مست و مفتون است
ولی معشوق مغرور است سکوتش همچو شمشیر است
دلم سرگشته و شیداست چو دریا پاک و بی پرواست
ولی او این نمیداند دلم دیوانه می خواند ...
دانه ی زندگی ام کال و نرسیده بود
تکراری. بی ثمر. رنج آور
می دانستم باران دانه را رشد میدهد.اما نه دانه کال را
دانه کال را باران چشم میپروراند
روزی باغبانی به باغ یخ زده ام آمد
حضورش را گرم حس کردم. قلبش را پاک دیدم
از او خواستم تا در جزیره تنهایی ام کلبه ای از عشق بسازد
او پذیرفت
اشک آمد.اشک شوق و دانه امید را در قلبم رویاند
اکنون یافتم که امید یعنی زندگی و زندگی در کلبه عشق جریان دارد
ممنونم که سر میزنی وحید جان
رفتــه ای و مــن هــر روز
بــه مــوریــانــه هــایــی فکــر مــی کنــم
کــه آهستــه و آرام
گــوشه هــای خیــال ام را مــی جــونــد!
تــا بــی خیــال نشــده ام
بــرگــرد
آری، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخ زاد
ممنون از نظراتتون
حالا که فرقی نمی کنه کنارت ایستاده باشم یا نه پس بذار همه چیز رو از وسط قیچی کنم تاتو در نیمی باشی و من در نیمی دیگر راستی با دستی که روی شونه هات جا گذاشتم چه میکنی....
سلام
ممنون که سر زدین بازم از این کارا بکنین
خوشحالمون می کنین
دستش درد نکنه :
مرسی حالا زنده ای
اسمم رقیه تو لینکاتون هستم
ممنون که خودتو معرفی کردی
وبلاگتو پیدا نکردم
ادرسشودوباره میدی؟
شقایق گفت با خنده : نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت....
کوروش کبیر چرت گفته آقا وحید
سلام خوبی؟؟
خیلی وب زیبایی داری و خوشحال میشم بهم سر بزنی....
ای کــاش مــی شــد فهمید در دل آسمان چــه مــی گــذرد . . .
کــه امــشــب بــا نــالــه ای بــغــض آلــود ،
بــر دیــار ایــن دلـــ خــسـتــه ،
اشــک مــی ریـــزد . . .!!!
جهان در ابتدا دایره بود
بعد از تصادف بایک کفشدوزک ذوزنقه شد
تا در چار گوشه ی نا همگون آن بنشینیم
وبرای هم
پاپوش بدوزیم
چطور؟
tokhm kaftar khordiiii